پرواز در شب

من در تاریکی می پرم

پرواز در شب

من در تاریکی می پرم

دختر و بهار

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
 بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست ککلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
 ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

آنتالیا

وقتی در آنتالیا بودم کنار دریا هر روز هزار جور زن با هیکل های مختلف می دیدیم تنها مردمی که به زنها نگاه می کنن ایرانی ها هستن!!!

من خجالت می کشم از گفتن حرفایی که ایرانی ها می زدن.

مسافرت

من بعد از یک سفر خیلی خوب دوباره برگشتم

ما رفتیم ترکیه که حسابی خوش گذشت. فقط دلم می سوزه که ما با اینهمه جاذبه های توریستی چرا اینقدر از دنیا عقبیم.

دلم برای همه تنگ شده بود

سال نو مبارک